شاعر: زینب عسگرپور
هوای امامزاده
دفتر زندگی ورق میخورد / زرد و سبز و سپید و سرخ و کبود / گاه شیرین و شاد و روشن، گاه / تلخ و تاریک و سخت و رنج آلود / دفتر زندگی ورق میخورد / مادرم روی تخت بیماری / و پدر مردِ کارگر زاده / خسته از روزهای بیکاری
دفتر زندگی ورق میخورد | زرد و سبز و سپید و سرخ و کبود |
گاه شیرین و شاد و روشن، گاه | تلخ و تاریک و سخت و رنج آلود |
دفتر زندگی ورق میخورد | مادرم روی تخت بیماری |
و پدر مردِ کارگر زاده | خسته از روزهای بیکاری |
فصل اندوه، فصل غم، گریه | دفتر زندگی ورق میخورد |
مادر اما کنار یک مرقد | از دلم ترسو و غصه را میبرد |
مادر از عشق، از خدا میگفت | از توسل، امید، آینده |
از غروبِ همیشهی غمها | از طلوع دوباره خنده |
مادرم از ستارهها میگفت | از حرمهای پاک و نورانی |
از کرامات و لطف بی پایان | معجزاتِ عجیب و پنهانی |
نیمه شب، صحنِ بقعهای کوچک | من و مادرم نشستهایم اینجا |
در کنار کبوتران حرم | زائری دلشکستهایم اینجا |
چلچراغ امامزاده کشید | روی خوابم خیال گنبد را |
در هوای امامزاده خوشم | دوست دارم همیشه مرقد را |
به ضریحش دخیل بستم و هست | او دلیل نگاه روشن من |
شده آغاز از همین تربت | فصلهای پر از شکفتن من |
با دعایی که مستجاب شده | پدرم شغل دیگری دارد |
متولی شده در این مرقد | مادرم حال بهتری دارد |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}